دره شهر
دَرّهشَهْر، شهرستان و شهری در استان ایلام.
شهرستان درهشهر
این شهرستان با 708‘ 43 تن جمعیت (1395 ش)، در شرق استان ایلام جای دارد و بنابر قانون تقسیمات کشوری متشکل از دو بخش به نامهای مرکزی و ماژین، و 4 دهستان به نامهای ارمو، ماژین، زریندشت و کولکنی، به مرکزیت شهر درهشهر است (نک : «درگاه ... »، بش ؛ «تقسیمات ... »، بش ). شهرستان درهشهر در ناحیۀ کوهستانی زاگرس جای دارد. از کوههای بلند این شهرستان میتوان به کبیرکوه با ارتفاع 790‘2 متر و قلارنگ با ارتفاع 624‘2 متر، در فاصلۀ 4کیلومتری و 10کیلومتری باختر و جنوب شهرستان اشاره کرد (جعفری، 523؛ فرهنگ ... ، 57 / 217). چندین رودخانه از بلندیهای دامنۀ شمالی کبیرکوه سرچشمه میگیرند که در پایان به رودخانۀ سیمره، که از فاصلۀ 7کیلومتری درهشهر میگذرد، میپیوندند. از جملۀ این رودخانهها میتوان سیکان، آبدانان، سیاکوه، ماژین، سراب، و رودخانۀ درهشهر (که از میان شهر میگذرد) را نام برد (همانجا).
بهطورکلی آبوهوای شهرستان درهشهر در نواحی کوهستانی و مرتفع، معتدل، و در نواحی پستتر گرم و خشک است (جعفری، همانجا). اساس اقتصاد این شهرستان، بهسبب خاک حاصلخیز و وجود رودخانههای پرشمار، برپایۀ کشاورزی، شامل باغداری، و دامداری استوار است. از تولیدات مهم کشاورزی میتوان به گندم، جو، گردو، کنجد، و برنج اشاره کرد که آب مورد نیاز آن از رودخانۀ سیمره و سیکان، و همچنین چاههای عمیق و نیمهعمیق تأمین میشود ( فرهنگ، همانجا؛ ناصری، 42-43).
شهر درهشهر
این شهر که مرکز شهرستان درهشهر است، با 562‘39 تن جمعیت (1395 ش)، در °47 و ´22 طول و °33 و ´9 عرض جغرافیایی، در ارتفاع 650متری از سطح دریا، در 142کیلومتری شهر ایلام، بر سر راه ایلام به پلدختر، در دامنۀ شمالی کبیرکوه جای دارد («درگاه»، بش ؛ فرهنگ، 57 / 218).
مردم درهشهر مسلمان و پیرو مذهب تشیع دوازدهامامیاند و به گویشهای لکی و لری سخن میگویند. این شهر در ناحیهای با آبوهوایی معتدل و خشک واقع است که در تابستانها حرارت آن بـه °42 و در زمستانها به °6 سانتیگراد میرسد (همانجا، نیـز 219).
پیشینۀ تاریخی
هرچند مرگان درهشهر را همان شهر ماداکتو ایلامی دانسته (2 / 250)، اما برپایۀ کاوشهای باستانشناختی که در اوایل دهۀ 1360 ش / 1980 م صورت گرفته است، کهنترین آثار معماری یافتشده در آنجا متعلق به دورۀ ساسانیان است و پیش از آن هیچگونه بقایا و آثاری که متعلق به یکی از دورههای ایلامی باشد، به دست نیامده است (نک : کامبخشفرد، 249)؛ بااینحال، در 1310 ش / 1931 م ویرانههای پیرامون درهشهر کنونی بهاشتباه تحت عنوان ماداکتو به ثبت آثار تاریخی کشور رسیده بود. با توجه به یافتههای باستانشناسان در بخش کهن درهشهر و همچنین توصیفات جغرافینویسان نخستین سدههای اسلامی از نواحی واقع در کرانههای رودخانۀ سیمره، میتوان گفت که به گمان قوی درهشهر کنونی در جای شهر کهن سیمره / صیمره برپا شده است (نک : لکپور، 88- 89).
بنابه نوشتۀ جغرافینویسان سدههای نخستین اسلامی، سیمره شهری کوچک و آباد بوده است و بناهای آن بیشتر از گچ و سنگ ساخته شده بود و در کشتزارها و باغهای آن محصولات گرمسیری و سردسیری مانند گردو، دستنبو، خرما و ترنج به عمل میآمده است (مسعودی، 48- 49؛ ابنخردادبه، 244؛ اصطخری، 200؛ ابنحوقل، 368- 369). این شهر بهواسطۀ موقعیت جغرافیایی و شرایط اقلیمی، از مناطق پررونق اقتصادی محسوب میشده، و پس از شهرهای بزرگی چون اصفهان، ری و دینور، با مالیات سالانۀ بالغ بر 000‘100‘ 3 درهم از شهرهای مهم و آباد ایران به شمار میرفته است (مقدسی، 400). به همین سبب، پس از آنکه شهر سیمره در دورۀ فتوحات به دست اعراب فتح شد، این شهر به مرکز تأمین آذوقۀ سپاهیان عرب بدل شد؛ بنابراین پس از حملۀ اعراب، سیمره بهعنوان مرکز ولایت مهرجانقذق / کدک (نام یکی از قبایل کرد ساکن سیمره) در سدههای بعد نیز آباد (ابناثیر، 3 / 16؛ مارکوارت، 20؛ یعقوبی، 72-73؛ حدود ... ، 141؛ مسعودی، 353)، و تا پیش از وقوع زمینلرزههایی مهیب در سالهای 258 و 344 ق / 872 و 955 م، پابرجا بوده است (نک : طبری، 9 / 500؛ نیز لکپور، 92-93). پس از آن در آثار مورخان و جغرافیانویسان بعدی یادی از این شهر نشده است.
منطقهای که ویرانههای شهر کهن درهشهر در آن واقع است، از 580 تا 1006 ق / 1184 تا 1597 م تحت سلطۀ اتابکان لر کوچک بوده، و در دورۀ قاجار جزو قلمرو لرستان (پیشکوه ـ پشتکوه) و زیر نظر والیان فیلی اداره میشده است (کرزن، II / 277؛ مرگان، 2 / 239-240؛ رجبی، 441). گویا پس از اجرای طرح اسکان اجباری عشایر (تختهقاپو) در سالهای نخستین سلطنت رضا شاه، عشایر این منطقه در محدودۀ شهر کهن درهشهر (سیمره) ساکن شدهاند و رفتهرفته، درهشهر کنونی شکل گرفته است (نک : شیخی، 91-93). این شهر بهسبب آنکه در درهای جای دارد که بلندیهایی آن را در بر گرفتهاند، بدین نام خوانده میشود (لکپور، 88).
در قانون تقسیمات کشوری مصوب سال 1317 ش، درهشهر یکی از بخشهای 26گانۀ شهرستان ایلام در محدودۀ استان پنجم (کرمانشاه) به شمار میرفته است (فریدی، 2 / 69-70). در فهرست اسامی روستاهای ایران که در اوایل دهۀ 1320 ش تدوین شده، از درهشهر با عنوان دهستان و روستای مرکز آن یاد شده است ( اسامی ... ، 1 / 195). با افزایش جمعیت درهشهر، این روستا در 12 / 10 / 1366 ش به شهر بدل گشت (فریدی، 2 / 66).
بقایای درهشهر قدیم، در دامنۀ شهر جدید و روستای بهمنآباد قرار دارد که از یک سو با خانههای شهری محصور است و از سوی دیگر برای تأمین زمین کشاورزی، توسط روستاییان مرتباً تخریب میشود (کامبخشفرد، 40).
مآخذ
ابناثیر، الکامل؛ ابنحوقل، محمد، صورة الارض، به کوشش کرامرس، لیدن، 1939 م؛ ابنخردادبه، عبیدالله، المسالک و الممالک، به کوشش دخویه، لیدن، 1306 ق / 1889 م؛ اسامی دهات کشور، ادارۀ کل آمار و ثبت احوال وزارت کشور، تهران، 1323 ش؛ اصطخری، ابراهیم، مسالک الممالک، به کوشش دخویه، لیدن، 1927 م؛ «تقسیمات کشوری»، آمار 1 (مل )؛ جعفری، عباس، دایرةالمعارف جغرافیایی ایران، تهران، 1379 ش؛ حدود العالم، بـه کوشش منوچهر ستوده، تهـران، 1340 ش؛ «درگاه ملی آمار»، آمار 2 (مل )؛ رجبی، امین و اصغر رجبی، «والیان لرستان»، فصلنامۀ مطالعات تاریخی، مشهد، 1370 ش، س 3، شم 3-4؛ شیخی، حجت، «روند تاریخی سکونت و شهرنشینی در ایلام» فصلنامۀ فرهنگ ایلام، ایلام، 1381 ش، شم 11-12؛ طبری، تاریخ؛ فرهنگ جغرافیایی آبادیهای کشور، سازمان جغرافیایی نیروهـای مسلـح، تهـران، 1375 ش؛ فریدی مجید، فـاطمه و دیگـران، سـرگذشت تقسیمات کشوری ایران، تهران، 1388 ش؛ کامبخشفرد، سیفالله، «درهشهر، سابقۀ تاریخی»، آثار تاریخی ایران، تهران، 1380 ش؛ لکپور، سیمین، «درهشهر»، مجموعهمقالات سومین کنگرۀ تاریخ معماری و شهرسازی ایران، کرمان، 1385 ش؛ مرگان، ژاک دو، ایران، مطالعات جغرافیایی، ترجمۀ کاظم ودیعی، تبریز، 1339 ش؛ مسعودی، علی، التنبیه و الاشراف، به کوشش دخویه، لیدن، 1893 م؛ مقدسی، محمد، احسن التقاسیم، به کوشش دخویه، لیدن، 1906 م؛ ناصری، علیرضا، سیمای میراث فرهنگی استان ایلام، تهران، 1381 ش؛ یعقوبی، احمد، البلدان، به کوشش محمد امین ضناوی، بیروت، 1422 ق؛ نیز:
Amar 1, www.amar.org.ir / portals / 0 / geo / geo94xlsx.xlsx (acc. Feb. 2017); Amar 2, www.amar.org.ir / default?tabid=2471 (acc. Aug. 2017); Curzon, G. N., Persia and the Persian Question, London, 1892; Markwart, J., Ērānšahr, Berlin, 1901.
فهیمه خسروی آدینهوند
محوطۀ درهشهر
نام امروزی بقایای شهر کهن سیمره، واقـع در شرق شهـر کنونی درهشهر در استان ایلام ــ در جنـوب غربی ایران ــ با آثاری از سدههای 3-4 ق / 9-10 م.
وسعت آثار شهر حدود 120 هکتار تعیین شده، اما شهر گسترهای بیش از این داشته است. امروزه با توسعۀ ساختوسازهای شهر جدید، بخشهایی از بقایای شهر کهن یا در زیر درهشهر جدید قرار گرفته، و یا بهسبب گسترش شهر تخریب شده، و از میان رفته است (لکپور، کاوشها ... ، 142، تصویر 1 / 3).
در منابع کهن دورۀ اسلامی منطقهای که درهشهر در آن واقع است، «مهرجانقَذَق» و گاه «ماسَبَذان» و «سیمره / صیمره» نامیده شده است (مسعودی، 44، 306؛ ابنخردادبه، 20، 41، 344؛ مقدسی، 209-210، 302؛ ابنحوقل، 225، 304؛ اصطخری، 200، 201). در اطلس تاریخی ایران سیمره در شمال غربی خوزستان نشان داده شده است (نقشۀ 9) که با موقعیت کنونی ویرانههای درهشهر مطابقت دارد. مرگان بدون ذکر دلیلی این محوطه را «ماداکتو» دومین پایتخت ایلام دانسته است (2 / 249-250)، درحالیکه راولینسن محوطه را شهری متعلق به دورۀ ساسانی میداند (ص 64-66)، و استاین نیز آثار برجایمانده در آن را از دورۀ ساسانی و حتى کهنتر میداند و به دورۀ اشکانی نسبت میدهد (نک : ص 206-208).
در 1362 ش / 1983 م، هیئت باستانشناسی ایرانی به سرپرستی سیفالله کامبخشفرد به بررسی و گمانهزنی محوطۀ درهشهر پرداخت و نقشۀ عرصه و حریم آن را تهیه نمود و به تصویب رساند (کامبخشفرد، 40). در پی آن، کاوشهای باستانشناختی محوطه از 1374 ش / 1995 م آغاز شد و فصل نخست آن به سرپرستی نصرتالله معتمدی انجام گرفت، و پس از او نگارنده عهدهدار آن شد و به مدت 9 فصل ادامه یافت (لکپور، همان، 15).
اکنون با استناد به دادههای باستانشناختی و مقایسۀ آنها با یافتههای محوطههای همزمان، و نیز بررسی متون کهن، این محوطه محل «قصر ابنهبیره یا شهر قصر»، که «هاشمیه» نیز نامیده شده است، پنداشته میشود که در زمانی (نیمۀ سدۀ 2 تا سدۀ 4 ق / نیمۀ سدۀ 8 تا سدۀ 10 م) آباد بوده است (همو، «درهشهر ... »، 98-105).
از مطالعات زمینشناسی و متون کهن چنین برمیآید که علت اصلی ویرانی شهر زمینلرزههای شدید سالهای 258 و 344 ق / 872 و 955 م بوده است؛ آثار این زمینلرزهها در کاوشهای باستانشناختی در جایجای بناهای کاوششده بهصورت شکافهایی در دیوارها و کفها به دست آمده، و در این پژوهشها، هیچگونه شاهدی مبنی بر حیات شهر پس از نیمۀ سدۀ 4 ق / 10 م آشکار نشده است (مسعودی، 44؛ ابناثیر، 3 / 16؛ لکپور، کاوشها، 113).
با انجام 9 فصل پژوهشهای میدانی در 6 بخش از محوطه که خانۀ اربابی، کاروانسرا، مسجد، معبر شهر 1، معبر شهر 2 و معبر شهر 3 نامگذاری شدهاند، این نتایج به دست آمد (همان، 19-22):
شهر بر روی خاک بکر و در سطح شیب و فرازهای طبیعی زمین قرار گرفته، و برای برپایی بناها بلندیهای زمین تسطیح نشده است (همان، 19). مصالح مورد استفاده در تمام عناصر معماری بومی بوده است؛ از جملۀ آنها لاشهسنگ و ملاط گچ نیمکوب نیمپخت است که استحکام بسیار دارد، شیوهای که در معماری دورۀ ساسانیان مشاهده میشود (همان، 23؛ روتر، 494؛ کرسول، II / 50, 94-98). برای ایجاد سطح صاف و یکدست در نمای دیوارها از اندود گچ استفاده شده (لکپور، همانجا)، و برای ساخت کف یکنواخت در بنا، نخست با قلوهسنگهای ریز و درشت همراه با خاک، سطح صاف ایجاد، و سپس با لایهای از گچ به ضخامت 3 تا 5 سانتیمتر پوشش شده است که در مواردی چند لایه روی هم قرار دارد. در کف اتاقهای نشیمن، اجاق و یا چالۀ کرسی بهصورت حفرههایی به قطر 15-25 سانتیمتر و به عمق 10-12 سانتیمتر دیده میشود که داخل آن با گچ اندود شده است. در اتاقهای نشیمنی که سکوبندی داشتهاند، این حفرهها در بخش شاهنشین اتاق و بر روی سکو، و در اتاقهای فاقد سکوبندی در محدودۀ مرکزی اتاق قرار دارند (همان، 24).
بناهای شناختهشدۀ درهشهر دارای سقفهای گهوارهای با قوسی بیضیشکل بودهاند که از دیرباز در ایران شناخته شده است، و از همان مصالح سنگ و ملاط استفادهشده در دیوارها ساخته شدهاند (نگهبان، 82؛ گیرشمن، 36، تصویرهای 49, 50؛ روتر، 499, 507). بهسبب واقعشدن درهشهر در منطقۀ گرمسیر، معماران بهمنظور آسایش ساکنان شهر و پیشگیری از تابش نور شدید خورشید، معبرهای شهر را نیز با همین روش مسقف ساختهاند (لکپور، همان، 27).
در پژوهشهای انجامشده نشانی از پنجره یا نورگیر در بناها به دست نیامده، و ظاهراً نور مورد نیاز، تا حدی از توالی هماهنگ دهانههای باز ورودیها تأمین میشده است؛ در مرکز طاقهای پابرجا، هواکشی بهصورت استوانهای به قطر 25-30 سانتیمتر از گچ تعبیه شده، که از این طریق نهتنها هوای داخل اتاق تهویه میشده، که تا حدی روشنایی نیز به درون وارد میشده است (همان، 28). اینگونه ساخت نورگیر تا سالهای اخیر در منطقه رواج داشته است و نمونۀ آن را در خانههای اعیانی اوایل دورۀ پهلوی در روستای هاشمآباد در مجاورت محوطۀ درهشهر میتوان دید (همو، تحقیقات ... ).
سکوسازی در داخل شماری از اتاقهای بناها و نیز در امتداد دیوارهای جانبی معبرها با اندازهها و شکلهای مختلف دیده میشود. عموماً ساختار اصلی سکوها از لاشهسنگ همراه با ملاط گچ نیمکوب و نیمپخت است و بر روی اندود کفها قرار گرفته، و تمامی سطح و دیوارههای آنها دارای اندودی از گچ است؛ چنین ساختوسازی در معماری کاخ اخیضر واقع در عراق، متعلق به سدۀ 3 ق / 9 م نیز وجود دارد (همو، کاوشها، 28-31؛ کرسول، II / 69).
از مهمترین جزئیات مشترک بناهای درهشهر وجود طاقچههای متعدد در جایجای بناها ست. احتمالاً بهسبب نبود پنجره و درنتیجه نبود نور کافی، وجود چنین طاقچههایی برای قراردادن وسایل روشنایی الزامی بوده است. این طاقچهها در اندازههای مختلف، گاه بهصورت منفرد و گاه قرینه در دو سوی ورودیها تعبیه شدهاند (لکپور، همان، 31-32)؛ این طاقچهها میتوانند اقتباسی از اینگونه ساختارها در آثار مکشوفۀ دورۀ ساسانی باشند (گیرشمن، 193، نیز 140، تصویر 179).
از مسائل پراهمیت در بافت شهری و معماری درهشهر چگونگی آبرسانی و نیز جمعآوری آبهای هرز و فاضلاب است. شبکۀ آبرسانی با یک سیستم منسجم، مطابق با موقعیت جغرافیایی شهر طراحی شده، و به دو روش ایجاد جویهایی در عمق کف، و استفاده از لولههای سفالین سامان یافته است (لکپور، همان، 32-33).
تزیینات گچبری
از میان یافتههای درهشهر تزیین گچبریهای متنوع آن بسیار شایان توجه و پراهمیت است. بخش اعظم این گچبریها از بنایی که مسجد نامیده شده، به دست آمده است.
در این گچبریها از تنوع و تکرار نقشمایههای گیاهی همچون برگها و پیچکهای مو و خوشههای انگور، برگ کنگر، برگ نخل، میوۀ انار، لالههای واژگون و جز آن بهره گرفته شده، و با پیروی از قوانین هندسی درون قاببندیهای مختلفالشکل طراحی شده است. در نمونههای بهدستآمده، نوارهای تشکیلدهندۀ اشکال هندسی با گرهبندی به یکدیگر پیوند خورده، و بدین ترتیب هماهنگی قابل توجهی در ارائۀ نقوش به وجود آمده است. در مواردی، نقشمایهها آمیزهای از طرحهای بههمپیوسته است و نقوش در یک توالی منظم در ردیفهای عمودی و افقی تکرار شدهاند. طرحها بهگونهای ارائه شدهاند که هر واحد با حفظ ویژگی خود، در نقش دیگر ادامه مییابد و با تمامی نقش ارتباط پیدا میکند. نکتۀ قابل توجه در مجموعۀ گچبریها بهجز یک مورد که انسان باردار را بهصورت بسیار تجریدی نشان میدهد، طرحهای گیاهی است؛ تاکنون کتیبهای در میان آنها به دست نیامده، و فقط یک نمونه از آنها با نقوشی مشابه خط کوفی اولیه تزیین شده است (همان، 191-194، 281، طرح a37، نیز 285، طرح 39).
مقایسۀ آرایههای معماری کشفشده از کاوشهای باستانشناسی درهشهر، با یافتههای گچبری محوطههای دورۀ ساسانی همچون کیش، چالترخان، قلعهیزدگرد و جز آنها مشخص میکند که این شهر وامدار مستقیم هنر برجایمانده از دورۀ ساسانی است. در درهشهر، شاهد تداوم و تعالی اصول هنری ساسانی در ساختار، طرح، تزیینات و نقشمایهها هستیم و میبینیم که این هنر با طی سیر تکاملی در شرق و غرب دنیای اسلام نفوذ کرده، و بدینترتیب نقش مهمی در انتقال هنر ساسانی به دورۀ اسلامی داشته است. در هنر گچبریهای درهشهر، نقشمایههای دورۀ ساسانی یا به همان صورت و یا در مواردی با آمیزههای متفاوت جدید بازسازی، و حتى گاهی دقیقتر از طرحهای ساسانی ارائه شده است. همچنین تقابل و تقارن که در آثار هنری ساسانی از آنها بسیار استفاده شده است، به میزان قابل توجهی در گچبریهای درهشهر نیز مشاهده میشود؛ برگهای مو، گویهای مرواریدشکل، زنجیرههای یونانی، برگ نخل، خوشۀ انگور و جز آنها از جملۀ میراث سنتهای ساسانی است که در آرایههای معماری درهشهر به کار رفتهاند (همان، 192).
شواهد حاکی است که سازندگان درهشهر در عین حال که از سنتهای ایرانی پیروی کردهاند، تأثیرپذیری فراوانی از الگوی هنر و معماری سوریه و مصر عصر امویان داشته، و آمیزهای از این دو را نمایش دادهاند. هنری که در تزیین بنای مسجد درهشهر به کار برده شده، به میزان وسیع با ویژگیهای هنر دورۀ اموی قابل مقایسه است (همانجا).
هنرمندان طرحهای خود را در قابهای سادۀ هندسی، مربعها، مستطیلها، مثلثها و دایرهها میآفریدند. این چهارچوبها گاه در اندازههای بزرگ، و گاه کوچکتر درون یک قاببندی واحد قرار میگرفتند. ازاینرو، یافتههای گچبری درهشهر را میتوان با آثار بازمانده از دورۀ اموی در قصر الحیر غربی واقع در سوریه (ه م) و خِربة المَفجر (ه م)، و نیز آثار کشفشده در دو پایتخت عباسی، بغداد و سامرا مقایسه کرد (نک : اتینگهاوزن، 42, 45-63).
میتوان گفت که تزیینات مسجد درهشهر آغازی برای سبک هنری دورۀ عباسی، و درنتیجه الگویی برای تزیینات معماری سامرا و بغداد بوده است. با توجه به نقشمایههای این تزیینات میتوان ادعا کرد که هنرمندان درهشهر بومی بودهاند و با آگاهی کامل از علوم و فنون و هنر زمان خود، و با حفظ و پیروی از سنتهای گذشته، متأثر از طبیعت منطقه عمل کردهاند (لکپور، کاوشها، 194).
سفالینهها
ویژگی سفالینهها در هر 6 بنای کاوششدۀ درهشهر، در عمقهای مختلف از سطح تا کف همسان است و همۀ آنها به محدودۀ تاریخی سدۀ 2-4 ق / 8-10 م متعلقاند (همان، 409).
انبوهی از تکهسفالینهها در انواع گوناگون و وجود مدارکی در میان آنها که حاکی از فعالیت کارگاههای سفالگری است، ضمن آواربرداری بناها و معابر درهشهر به دست آمده است. این تکهها که بهصورت انباشت زبالههای کوره، و یا بهشکل پراکنده، در لابهلای آوار قرار داشتند و توسط سیلاب از محل اصلی خود حمل شده بودند، شامل اینها ست: توپیهای کوره که بر سطح شماری از آنها، بقایای لعاب باقی مانده است، سهپایههای سفالی، جوش کوره و وازده کوره (همان، 623، تصاویر 1-5).
نقشمایههای سفالینههای لعابدار و بیلعاب منقوش، همگونی قابلتوجهی با طرحهای گچبریهای کشفشده از مسجد درهشهر دارند و شواهدی بر بومیبودن صنعت سفالگری درهشهرند (همان، 409).
سفالهای کشفشده ضمن داشتن ویژگیهای بومی، از یک سو به گونههای اواخر دورۀ ساسانی همانندی دارند، و از سوی دیگر با سفالهای کشفشده از محوطههای باستانی با تاریخ سدههای اولیۀ اسلامی قابل مقایسهاند؛ ازاینرو میتوان گفت که سفالگران درهشهر ضمن اقتباس از شکلهای ظروف سفالی اواخر دورۀ ساسانی، دستساختههای خود را با ابداعاتی در شکل ظروف، شیوههای آرایهبندی و لعابکاری ارائه دادهاند (همان، 410).
این سفالینهها بر مبنای تنوع رنگ خمیره، روش ساخت، شکل و تزیینات طبقهبندی شدهاند:
الف ـ سفالینههای بیلعاب
بخش زیادی از کل یافتههای درهشهر را سفالهای بیلعاب تشکیل میدهند. این مجموعه به 4 گروه زیر تقسیمبندی شدهاند:
گروه اول
رنگ خمیرۀ اینگونه ظروف بیلعاب از نخودی تا نخودی مایل به صورتی و نخودی مایل به زرد متغیر است. بیشتر این سفالینهها که با دیوارهای ظریف و ضخامت کم ساخته شده، و با حرارت مناسب پخته شدهاند، تنوع بسیاری در شکل و به تَبَع آن کاربریهای مختلف دارند: آبخوری، کوزه، تُنگ، صافی، ظروف کوچک و خمره (همان، 411).
گروه دوم
رنگ خمیرۀ اینگونه ظروف بیلعاب، از قرمز تا نارنجی و قرمز مایل به قهوهای و یا قرمز مایل به خاکستری متغیر است. در خمیرۀ بیشتر این ظروف دانههای شن درشت و دانههای سفید گچ مشهود است. وجود گچ به میزان زیاد در ساختار زمینشناسی محوطۀ درهشهر، میتواند دلیلی بر وجود کارگاههای سفالگری در منطقه باشد که از خاک محلی برای ساخت ظروف استفاده کردهاند. سطح گروهی از اینگونه سفالینهها دارای پوشش گِلی نخودیاند. این ظروف بیشتر با دیوارهای با ضخامت زیاد و به اشکال گوناگونی ساخته شدهاند.
گروه سوم
با خمیرۀ قرمز مایل به قهوهای و یا خاکستری که ویژۀ پخت غذا بوده است (همان، 432).
گروه چهارم
تکههای نادری نیز با خمیرهای مایل به خاکستری و با ضخامت زیاد، متعلق به کوزههای فقاعاند (همان، 465؛ نیز نک : قوچانی، 42).
ب ـ سفالینههای لعابدار
شمار قابل توجهی از ظروف کشفشده در درهشهر سفالینههای لعابدارند که از نظر نوع لعاب و روش تزیینات همراه لعاب تنوع قابل توجهی دارند:
1. با لعاب تکرنگ
اینگونه سفالینهها در میان یافتههای درهشهر از کمیت قابل ملاحظهای برخوردارند. خمیرۀ آنها بیشتر نخودی تا نخودی مایل به زرد، صورتی و قرمز است. رنگهای بهکاررفته در این گروه آبی، سبز، قهوهای و زرد است که در تهیۀ آنها از ترکیبات فلزی استفاده شده است. از لعاب تکرنگ به دو روش استفاده کردهاند: در مواردی لعاب مستقیماً بر روی گِل سفال قرار گرفته، و در نمونههایی دیگر ابتدا یک پوشش گلی در سطح ظرف کشیده شده، و سپس با لعاب تکرنگ پوشانده شده است. سفالینههای لعاب تکرنگ با تنوع بسیار در شکل ظروف، مطابق با نوع کاربری آنها ساخته شدهاند (لکپور، همان، 467).
2. با لعاب قلیایی
بخش قابل توجهی از این نوع سفالینهها ظروفی با خمیر نخودی مایل به زرد تا نخودی مایل به صورتی است که با لعاب قلیایی پوشش داده شده، و لعاب داخل و خارج ظرف را فراگرفته است. در مواردی که رنگ لعاب آبی تیره است، از کُبالت استفاده شده است (ویلکینسن، 259). اینگونه ظروف با شکلهای مختلف و با کاربری متنوع ساخته شده است (لکپور، همان، 483 بب ).
3. با لعاب سفید مات
این گروه سفالینهها از جهت شکل و تزیینات گونهای گسترده و متنوعاند. لعاب شماری از این سفالینهها کاملاً سفید است و لعاب نمونههایی از آنها بهسبب پخت ناقص و یا قرارگرفتن در شرایط نامناسب، به خاکستری و قهوهای تغییر رنگ داده است. بهطور کلی خمیرۀ اینگونه سفالها نخودی مایل به زرد، و در موارد کمی مایل به رنگ قرمز است. ویلکینسن سامرا و بغداد را نخستین مراکز ساخت این نوع سفالینه دانسته است (ص 179)، اما با توجه به تاریخ حیات درهشهر، اینگونه از سفالینهها که دارای تنوع زیاد در شکل و تزییناتاند، تاریخ ساخت آنها را به دورهای پیشتر از ظروف سفالینۀ سامرا و بغداد میرساند (لکپور، همان، 511 بب ).
بخشی از اینگونه سفالینهها ساده و بدون نقش، و بخشی با نقوش هندسی و گیاهی، و به رنگهای سبز، آبی روشن، آبی لاجوردی، و قهوهای تیرۀ سیاهفام است (همانجا؛ ویلکینسن، 180) و در مواردی نیز از دو رنگ برای نقشاندازی بر روی ظرف استفاده شده است و تمامی نقوش بر روی لعاب اجرا شدهاند (لکپور، همانجا).
4. سفالینۀ نقاشیشدۀ زرینفام
این سفالینهها گونهای دیگر از سفالینۀ لعابدار است که انگشتشمارند و ازاینرو میتوان آنها را جزو ظروف وارداتی از دیگر مراکز سفالگری به درهشهر دانست. این سفالینهها دارای خمیرۀ نخودی مایل به زردند و با لعاب مات سفید پوشانده شدهاند. درواقع فن ساخت ظروف با لعاب سفید مات را میتوان بنیان ساخت اینگونه از ظروف دانست. در تمامی این نوع سفالینهها بیشتر از نقشمایههای گیاهی و هندسی استفاده شده، و فقط یک نمونه با خط کوفی و یک نمونه با بقایای نقش حیوان (خرگوش) به دست آمده است. برای اجرای این تزیینات در مواردی از رنگ زیتونی یا قرمز مایل به قهوهای، و در نمونههایی از دو رنگ زیتونی و قرمز مایل به قهوهای، و نیز زرد طلایی، قرمز مایل به قهوهای، قهوهای و آبی استفاده شده، و تمامی نقوش بر روی لعاب سفید مات اجرا شده است. ظروف زرینفام درهشهر شاملِ کاسه، پیاله و کوزه است (همان، 529-533).
5. سفالینۀ با تزیین پاشیده
گونۀ دیگری از سفالینههای درهشهر که شمار قابل توجهی از یافتههای سفالین را تشکیل میدهند، دارای خمیرهای به رنگ نخودی مایل به زرد تا نخودی مایل به صورتی و قرمزند (همان، 534).
6. سفالینۀ نقاشیشده زیر لعاب شفاف
شمار کمی از تکههای ظروف یافتشده، نقاشیشده زیر لعاب شفاف است و خمیرۀ آنها به رنگ نخودی، نخودی مایل به صورتی و قرمز است؛ میتوان این ظروف را به دو گروه تقسیمبندی کرد: گروه اول سفالینۀ فاقد پوشش گلی است و گروه دوم سفالینۀ نقاشیشده بر روی پوشش گلی زیر لعاب شفاف است که یا دارای نقوش تکرنگ (قهوهای)، و یا چندرنگ (قهوهای و قرمز اُخرایی) است که بر روی پوشش گلی سفید یا شیریرنگ اجرا شدهاند. این نقوش بهشکل نقوش گیاهی، نوارهای افقی و شعاعی و خطنوشته طراحی شده، و با لعاب شفاف پوشانده شدهاند. لعاب شفاف بهسبب پخت نامناسب و یا شرایط بد محیطی محو شده، و در بعضی از نمونهها آثار کمی از آن بر سطح سفالینه باقی مانده است. قطعاتی که از اینگونه ظروف به دست آمده، بیشتر متعلق به کاسهها ست و فقط یک قطعه متعلق به دهانۀ کوزهای است (همان، 548-551).
ظروف چینی
در میان یافتههای درهشهر قطعات نادری متعلق به ظروف کاسهمانند وارداتی ساخت چین، با خمیرهای از کائولین، دیده میشوند. گل این قطعات بسیار خوب وَرز داده شده است و ظرفها دارای دیوارۀ بسیار ظریف بوده، و با حرارت مناسبی پخته شدهاند؛ ازاینرو، لعاب آنها آسیب ندیده، و سطح آنها بسیار شفاف است. این قطعات قابل مقایسه با ظروف ساخت چین کشفشده در بندر سیراف است (وایتهاوس، تصویر XIIc؛ لکپور، همان، 552).
مآخذ
ابناثیر، الکامل؛ ابنحوقل، محمد، صورة الارض، بیروت، 1979 م؛ ابنخردادبه، عبیدالله، المسالک و الممالک، لیدن، 1306 ق / 1889 م؛ اصطخری، ابراهیم، مسالک الممالک، لیدن، 1927 م؛ اطلس تاریخی ایران، دانشگاه تهران، تهران، 1350 ش؛ راولینسن، هنری، سفرنامه، ترجمۀ سکندر اماناللٰهی بهاروند، تهران، 1362 ش؛ قوچانی، عبدالله، «کوزۀ فقاع»، مجلۀ باستانشناسی و تاریخ، تهران، 1366 ش، س 2، شم 1؛ کامبخشفرد، سیفالله، «درهشهر»، شهرهای ایران، به کوشش محمدیوسف کیانی، تهران، 1368 ش؛ لکپور، سیمین، تحقیقات میدانی؛ همو، «درهشهر، بررسی تاریخی درهشهر بر مبنای یافتههای باستانشناسی و متون تاریخی»، سومین کنگرۀ تاریخ و معماری و شهرسازی ایران، به کوشش آیتاللهزادۀ شیرازی، تهران، 1384 ش، ج 1؛ همو، کاوشها و پژوهشهای باستانشناسی درهشهر (سیمره)، تهران، 1389 ش؛ مرگان، ژاک دو، ایران، مطالعات جغرافیایی، ترجمۀ کاظم ودیعی، تبریز، 1339 ش؛ مسعودی، علی، التنبیه و الاشراف، به کوشش عبدالله اسماعیل صاوی، بغداد، 1357 ق / 1938 م؛ مقدسی، محمد، احسن التقاسیم، بیروت، 1408 ق؛ نگهبان، عزتالله، حفاری هفتتپۀ دشت خوزستان، تهران، 1372 ش؛ نیز:
Creswell, K. A. C., Early Muslem Architecture, New York, 1979; Ettinghousen, R. and O. Grabar, The Art and Architecture of Islam: 650-1250, Penguin books, 1987; Ghirshman, R., Iran: Parthes et Sassanides, Paris, 1962; Reuther, O., «Sassanian Architecture», A Survey of Persian Art, ed. A. U. Pope, Tehran, 1967, vol. II; Stein, A., Old Routes of Western Iran, London, 1969; Wilkinson, Ch. K., Nishapur: Pottery of the Early Islamic Period, New York, 1973; Whitehouse, D., «Excavation at Sīrāf: Sixth Interim Report», Iran, London, 1974, vol. XII.